با تو رسیده ام به شبی ابدی
تو کوچه کوچه مرا بلدی
من بجز آبی نگاهت
آسمانی نمیشناسم
تا تو سرگرم روزگاری
از نفس بی تو می هراسم
رد شو از قاب لحظه هایم
دیده شو عاشقانه تنهاست
رهسپارم به سویت اما،
جاده لبریز سوز سرماست
مرا باور کنی یا نه
تویی پایان ویرانی
چه غمگینانه آزادی
از آن عهدی که می دانی
با تو رسیده ام به شبی ابدی
تو تار و پود مرا بلدی
نمی رود ز یادم
تمام خاطراتی که عاشقانه سر شد
من بجز آبی نگاهت
آسمانی نمیشناسم
تا تو سرگرم روزگاری
از نفس بی تو می هراسم
رد شو از قاب لحظه هایم
دیده شو عاشقانه تنهاست
رهسپارم به سویت اما،
جاده لبریز سوز سرماست
مرا باور کنی یا نه
تویی پایان ویرانی
چه غمگینانه آزادی
از آن عهدی که می دانی